محمد طهمحمد طه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

مسافری از بهشت

خدایی کن مادر خوب

تقدیم به همه مادرانی که مثل من گاهی خسته و کم تحمل میشن و سر همسری غر میزنن که : دیگه بریدم دیگه تحمل ندارم و ته دلشون میگن خدا جون یه وقت به حساب ناشکری نذاری . من میخوام این متن رو چاپ کنم بزنم به دیوار که هرروز جلوی چشمم باشه تایادم نره که بالاترین مقام رو دارم تو دنیا .    نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش. که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند. هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو. با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو. به هیچ کس امید نمی بندد جز تو. به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو. فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیب "یکّه شناس" است. اوج نیاز و بیچارگی اش را ح...
12 بهمن 1391

محمدطه غذاخور میشود

همیشه آرزو داشتم روزی برسه که محمد طه ی من هم مثل خیلی از بچه های دیگه غذا بخوره وقتی این بار دکترش لیست غذاهایی که مجاز به خوردنشو بهم داد داشتم بال در میاوردم خدایا شکرت پسرم روز به روز داره بزرگتر میشه خدایا کمکم کن تا هیچوقت آرزوهام واسم رنگ عادت نگیره. ...
8 بهمن 1391

بدون عنوان

وقتهایی که خیلی کار دارم و محمد طه ی پرهیجانمم دوست داره بالا پایین بپره و بازی کنه مجبور میشم از روروک استفاده کنم تا با راه رفتن کمی از هیجاناتش تخلیه شه! قربون اون چشمها و نگاه ناز و معصومت بشم نفسسسسسسسسس ...
18 دی 1391

توانایی جدید

چند مدتیه که محمد طه علاوه بر غلت زدن و از ته دل خندیدن یه توانایی جدید کسب کرده اون هم چیزی نیست جز نشستن! ...
18 دی 1391

بی قراری

مدتیه که محمد طه بی قراره مخصوصا موقع خواب از هر وسیله ای برای خوابوندنش استفاده می کنم از انواع و اقسام جغجغه و کتابهای لالایی گرفته تا تلفن و موبایل وسینی آشپزخونه !!!جدیدا هم که کار من و باباش شده دور دادن آقا طه با ماشین تو شهر تا بلکه تو ماشین بخوابه اما همینکه میارمش خونه یا از رو پام میذارمش پایین بیدار میشه! گاهی اوقات تحملم تموم میشه دلم میخواد سرش داد بکشم اما بعدش با خودم میگم اون که چیزی نمی فهمه تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که صبر و طاقتمو زیاد کنم. جالب اینجاست وقتی پلکهاش سنگین میشه و میخواد بخوابه کلا یادم میره از چه فرآیندی واسه خوابوندنش استفاده کردم و از دیدنش لذت می برم و همینکه میخوابه خس...
17 دی 1391

واکسن 6 ماهگی

دیروز صبح واکسن ٦ ماهگی محمدطه رو زدیم قبلش خیلی استرس داشتم اما خدا رو شکر که این بار هم مثل ٢مرحله قبل پسرم خیلی آقا بود فقط لحظه ی تزریق بد گریه کرد که جیگرم در اومد.یکی از معضلات واکسن زدن دادن قطره ی استامینوفنه مخصوصا اگه بچه ات هم بد دارو بخوره حالا حتی اگه این قطره با طعم موز یا هرمیوه ی دیگه باشه اصلا مهم نیست مهم اینه که اونقدر تو دهنش نگه میداره که یادت میره بهش قطره دادی و وقتی بلندش میکنی همه رو از دهنش بیرون میریزه و زحماتت رو به راحتی به باد میده اما همه ی اینها میگذره و فقط خاطراتش میمونه و تو دنیایی از تجربه ی شیرین مادرانه میشی!!! یک مرحله ی دیگه از زندگی محمدطه سپری شد و یک ماه بزرگتر!خدایا شکرت ...
15 دی 1391

بدون عنوان

چند روز پیش محمد طه رو واسه چک آپ ماهانه بردم دکتر اونجا فهمیدم که گل پسر این ماه فقط ٣٠٠گرم رو رفته کلی ناراحت شدم.محمد طه خیلی هیجانش زیاده همش دوست داره بالا وپایین بپره وخیلی هم گرمایی وعرق میکنه وجالب اینجاست که دوست داره همیشه رو دست بقیه باشه و همه رو از بالا ببینه و به اتمسفر نزدیک باشه آخه بچم دوست داره خلبان شه! فکر کنم تمام این عوامل دست به دست هم دادن تا نفس مامان این ماه خوب وزن نگیره باز هم خدا رو شکر که صحیح وسالمه. ...
30 آذر 1391

معضلی بنام پستونک

روزهایی که محمدطه خیلی گریه میکرد مجبور شدم برخلاف میل باطنیم بهش پستونک بدم مخصوصا موقع خواب که خیلی بهونه گیری میکرد حالا پستونک خوردن موقع خواب واسش شده عادت من هم که خیلی از پستونک متنفرم بشدت نگران دندونهاشم با اینکه پستونکش ارتدنسیه  میترسم دندونهاش حالت بگیره  به نظرتون چیکار کنم تا خوردن این وسیله ی پلاستیکیه بی فایده از سرش بیفته؟؟؟ البته خیلی جاها هم رفیق شفیقم بوده و به دادم رسیده! ...
17 آذر 1391

بدون عنوان

وقتی گل پسر تو دل مامان بود روزی چند بار باید به وسایل و لباسهای نفس سر میزدم و می بوسیدمش تا آروم شم این وسایل گل پسر   ...
15 آذر 1391