خدایی کن مادر خوب
تقدیم به همه مادرانی که مثل من گاهی خسته و کم تحمل میشن و سر همسری غر میزنن که : دیگه بریدم دیگه تحمل ندارم و ته دلشون میگن خدا جون یه وقت به حساب ناشکری نذاری . من میخوام این متن رو چاپ کنم بزنم به دیوار که هرروز جلوی چشمم باشه تایادم نره که بالاترین مقام رو دارم تو دنیا .
نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش.
که دمی تو را از خود غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند.
هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو.
با هیچ کس پیوندی ندارد جز تو.
به هیچ کس امید نمی بندد جز تو.
به هیچ کس آرام نمی گیرد جز تو.
فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیب "یکّه شناس" است.
اوج نیاز و بیچارگی اش را حس می کنی؟
اوج قدرت و حیات خودت را درک می کنی؟
اگر او را محروم کنی، چه کسی او را می پرورد؟
و تو...
که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای؛ می شود محرومش کنی؟
می شود کنارش نباشی و نمانی؟
آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او، فقط و فقط تویی!
تجربه ی خدا بودن، اله بودن، تمام امید و پناه کسی بودن، همه کسِ کسی بودن، تجربه ی سخت و شیرینی است.
می فهمد آدم که برای خدا بودن، به چه مایه از هستی و حیات و قدرت و علم و تمام آنچه را که می طلبد، احتیاج دارد.
خدایی کن؛ مادر خوب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی